جدول جو
جدول جو

معنی گذر آمدن - جستجوی لغت در جدول جو

گذر آمدن
گذر یافتن عبور کردن: بر این شش ره آمد جهان را گذر چنین دان که گفتم ترا ای گذر. (خجسته سرخسی)
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

عبور کردن گذشتن، کارگر شدن (سلاح) موثر افتادن: نه تیر و نه نیزه گذار آیدش برو هیچ زخمی نه کار آیدش. گذار آوردن (آردن)، عبور کردن گذشتن: عماری دار لیلی را که عهد ماه در حکم است خدایا، در دل اندازش که بر مجنون گذار آرد. (حافظ)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گیر آمدن
تصویر گیر آمدن
بدست آمدن: امروز مبلغی پول گیرم آمد، گرفتار شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بسر آمدن
تصویر بسر آمدن
بانتها رسیدن تمام شدن، مردن در گذشتن، جوش کردن بغلیان آمدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بار آمدن
تصویر بار آمدن
تربیت شدن، پرورش یافتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زبر آمدن
تصویر زبر آمدن
بالا قرار گرفتن، تفوق یافتن، بالا آمدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زیر آمدن
تصویر زیر آمدن
فرود آمدن، پائین آمدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سیر آمدن
تصویر سیر آمدن
به تنگ آمدن، ملول شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گذر کردن
تصویر گذر کردن
گذشتن و عبور کردن از جایی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گذر دادن
تصویر گذر دادن
راه دادن، اجازۀ عبور دادن، برای مثال در کوی نیک نامی ما را گذر ندادند / گر تو نمی پسندی تغییر کن قضا را (حافظ - ۲۶)
فرهنگ فارسی عمید
عبور کردن گذشتن: همی رو چنین تا سر مرز هند وز اینجا گذر کن بدریای سند، داخل شدن تیر در موضعی و از آن بیرون رفتن: آری آن تیر از او چو کرد گذر شد گشاده بر او دو چشم دگر. (جامی)، تجاوز کردن رحجان داشتن: هنر بر گهر نیز کرده گذر سزد گر نمانی بترکان هنر. یا گذر کردن بر دست کسی. بدست کسی آمدن و بیرون رفتن چیزی: این شیخ با این همه جاه و قبول و مال بسیار که بر دست او گذر میکند
فرهنگ لغت هوشیار
اجازه عبور دادن رخصت ورود دادن راه دادن: در کوی نیکنامی ما را گذر ندادند گر تو نمی پسندی تغییر ده قضا را. (حافظ)
فرهنگ لغت هوشیار
گذشتن عبور کردن: یا فلک آنجا گذر آورده بود سبزه به بیجاده گرو کرده بود. (نظامی)
فرهنگ لغت هوشیار
عبور کردن گذشتن: ... که از لب آب جیحون گذاره آمدند و خراسان بگرفتند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گرد آمدن
تصویر گرد آمدن
فراهم آمدن، اجتماع کردن، جمع شدن، انجمن شدن
فرهنگ لغت هوشیار
گوارا بودن: جمله ناگوارشت از طلب گوارش است ترک گوارش ارکنی زهر گوار آیدت. (دیوان کبیر)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مقر آمدن
تصویر مقر آمدن
خستوییدن خستو شدن اقرار کردن اعتراف کردن: (و او (بیمار) منکر نتوانست شدن مقر آمد. قابوس از این معالجت شگفتی بسیار نمود) (چهارمقاله. 123)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بار آمدن
تصویر بار آمدن
((مَ دَ))
تربیت شدن (چه خوب چه بد)
فرهنگ فارسی معین
تصویری از زیر آمدن
تصویر زیر آمدن
((مَ دَ))
مغلوب شدن، باختن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گرد آمدن
تصویر گرد آمدن
((گِ. مَ دَ))
جمع شدن، فراهم آمدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گذر کردن
تصویر گذر کردن
((~. کَ دَ))
گذشتن، عبور کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از عار آمدن
تصویر عار آمدن
ننگ داشتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گرد آمدن
تصویر گرد آمدن
جمع شدن، فراهم آمدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پر آمدن
تصویر پر آمدن
یا پر آمدن قفیز
فرهنگ لغت هوشیار
داخل شدن درون رفتن، بیرون آمدن (از اضداد)، رسیدن، ظاهر شدن، روییدن سبز شدن، واقع شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سر آمدن
تصویر سر آمدن
بپایان رسیدن تمام شدن منقضی شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سر آمدن
تصویر سر آمدن
پایان یافتن، به پایان رسیدن، تمام شدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بر آمدن
تصویر بر آمدن
بالا آمدن، پدید آمدن، ظاهر شدن، سپری شدن، رو به راه شدن کار و انجام یافتن آن، برجستگی پیدا کردن، ورم کردن
به هم برآمدن: تنگدل شدن، اندوهگین شدن، خشمگین شدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ور آمدن
تصویر ور آمدن
برآمدن، بالا آمدن، کنده شدن و جدا شدن چیزی از جای خود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ور آمدن
تصویر ور آمدن
((وَ مَ دَ))
کنده شدن، جدا شدن، آماده شدن خمیر برای پخت نان، برآمدن، مقابله کردن، چاق شدن
فرهنگ فارسی معین